شرکت تک نفره، کسبوکارهایی در مقیاس کوچک هستند که به منظور تأمین درآمد پایدار و ایجاد درجه بالایی از استقلال و تعادل سالم بین زندگی و کار صاحبانشان، کوچک باقی میمانند.
فریلنسینگ میتواند یک گام خوب برای شروع چنین شرکتی باشد و شما قادرید با استفاده از قدرت مجموعه مهارتهای قابل عرضه، مخاطبان خاص، روابط سودمند متقابل، سادگی، شخصیت، فناوری و خدمات عالی، آنها را توسعه دهید.
شرکتها فلسفه جستجوی رشد را برای خود رشد رد میکنند، در حالی که منطبق بر دیدگاه جامعتری نسبت به زندگی است.
اصول سرمایهداری مدرن را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد: «بیشتر»!
در یک طرف معادله اقتصادی، یک مصرفکننده متوسط وجود دارد که دائماً به دنبال خرید محصولات و خدمات بیشتری برای مصرف است.
در طرف دیگر، یک کسبوکار متوسط وجود دارد که همواره به دنبال فروش محصولات و خدمات بیشتر برای رشد سود خود است. لحظهای که به درآمد هدف میرسد، هدف را حتی بالاتر از ۱ میلیون دلار و سپس ۱۰ میلیون دلار و غیره تعیین میکند.
خلاصه، هیچ چیز به اندازه کافی مطلوب نیست. مصرفکنندگان و کسبوکارها به طور یکسان با اشتیاق سیریناپذیر، برای مصرف و رشد دائمی صحبت میکنند.
البته استثناهایی هم وجود دارند. با پیوستن به گروه مصرفکنندگانی که در تلاشند، مصرف خود را محدود کنند، عبارت «کافی است!» را بارها تکرار میکنید. چرا که اعضای این گروهها به جای رشد و مصرف بیپایان، به دنبال یک رویکرد با ثباتتر، عمیقتر و پایدارتر برای رشد هستند.
این کسبوکارها با انجام چنین خویشتنداریهایی، قادرند هدفی مالی را دنبال کنند که مدل سنتی آنها را کاملاً تغییر میدهد. این هدف ساده است: به دست آوردن درآمد کافی، به نحوی که صاحبان و کارمندان آنها بتوانند از راحتی، استقلال و اوقات فراغت مورد نظر زندگی خود برخوردار شوند.
این کسبوکارها با تبدیل این خواسته به مرکز ثقلی که فعالیتهایش بر آن متمرکز است، میتوانند بر اساس افرادی مدیریت شده و پیش بروند که این کسبوکارها را اداره میکنند، نه برعکس.
این افراد به واحد سنجش کسبوکارها تبدیل میشوند؛ اعم از اینکه متشکل از یک مالک-کارمند منفرد، تیمی متشکل از چند صد کارمند یا حالتی بینابین باشد، در هر صورت میتوانیم آنها را شرکتهای یک نفره بنامیم.
بر خلاف جریان عادی جامعه، در حالی که بیشتر کسبوکارها، اهداف رشد فزایندهای را تعیین میکنند، شرکتهای یک نفره، محدودیت رشد مشخص و قاطعی را برای کوچک نگه داشتن خود مشخص میسازند.
به عنوان مثال، D’Souza شرکتی را تحت عنوان Psychotactics اداره میکند که خدمات مشاورهای ارائه میدهد. سقف رشد وی، 500.000 دلار سود در سال است. گرچه اگر بخواهد، میتواند درآمد بیشتری کسب کند، اما او به صورت هدفمند، تصمیم به محدود کردن شرکتش تا سقف همین سود گرفته است.
چرا بیشتر نه؟ خوب، بدیهی است؛ پول بیشتر و مشکلات بیشتر! به طور کلی، سود بیشتر به تولید، فروش و مشتریان بیشتر نیاز دارد که به نوبه خود کارمندان، زیرساختها و بوروکراسی بیشتر میطلبد.
این به معنای خستگی، نظارت و زمان کار بیشتر است که موجب کاهش آسایش، استقلال و زمان آزاد میگردد و اینها همه، بر خلاف هدف راهاندازی یک شرکت یک نفره است!
پس D’Souza به نوبه خود، ترجیح میدهد با بچههایش بازی کند و سه ماه تعطیلات داشته باشد. اگر این حس و حال را دوست دارید، قطعاً یک شرکت یک نفره راهی مناسب برای شما است!
کسبوکار یک نفره با کسبوکار کوچک سنتی یا فریلنسری تفاوت دارد.
«شرکت یک نفره» ممکن است به نظر یک نام فانتزی برای کسبوکارهای کوچک یا فریلنسرها باشد، اما بین این سه شکل کسبوکار، تفاوتهای مهمی وجود دارد.
وقتی یک کسبوکار کوچک، کوچک بماند، معمولاً یک موفقیت محدود محسوب میشود. برخی از کسبوکارهای کوچک، مشکلی با این امر ندارند، اما بسیاری از آنها مایل هستند در تعریف موفقیت با دیدگاه «بزرگتر بهتر است»، فعالیت خود را گسترش دهند، سود خود را بیشتر کنند و موفقتر شوند.
بسیاری از این کسبوکارها کوچک در صورت مشاهده فرصتهای بزرگتر با اشتیاق و هیجان، آن را میقاپند.
اما در مقابل، اگر شرکتهای یک نفره به سقف رشد خود برسند، همان را تثبیت میکنند. برای آنها، کوچک ماندن نشانه شکست نیست، بلکه بخشی از تعریف اصلی آنها از موفقیت است: دستیابی و حفظ سطح درآمد از پیش تعریف شده.
با این حال، کسبوکار کوچک و شرکت یک نفره دارای یک وجه مشترک مهم هستند: هر دو به دنبال سودند. آنها مقدار معینی زمان یا پول را در فرایندهای عملیاتی خود سرمایهگذاری میکنند و اگر همه چیز خوب پیش برود، سود مناسبی عایدشان میشود.
معمولاً این سرمایهگذاری نیاز به هزینه اولیه راهاندازی دارد. برای یک شرکت یک نفره، این سرمایهگذاری میتواند به معنی طراحی تیشرت، توسعه نرمافزار یا تولید یک دوره آموزشی آنلاین باشد.
پس از کامل شدن این محصولات، شرکت میتواند بدون نیاز به انجام کارهای بیشتر، از آنها عایدی داشته باشد، به ویژه اگر این محصولات به صورت دیجیتالی قابل تکثیر باشند که تقریباً بدون کار و هزینه اضافی، تولید میشوند.
جدا از مفاهیم شرکت یک نفره و شرکت کوچک، مفهوم و مدل دیگری به نام فریلنسری وجود دارد. یک فریلنسر در لحظهای که کارش را متوقف میکند، جریان درآمدیاش هم متوقف میگردد.
او مبلغ مشخصی حقالزحمه بهازای هر ساعت یا هر بخش کار دریافت میکند و برای انجام آن، زمان مشخصی صرف مینماید. در هر صورت، او وقت خود را به پول تبدیل میکند، پس درآمد او به زمان نیاز دارد.
بر خلاف شرکت یک نفره، فریلنسر پس از پایان کار بر روی محصول خود، معمولاً سودی نمیبرد. به عنوان مثال، یک طراح وب مستقل نمیتواند یک وبسایت طراحی کند و سپس آن را به چندین خریدار بفروشد. او فقط یک بار با مشتری خود قرارداد میبندد و وقتی کارش تمام شد، جریان درآمدی او هم پایان مییابد و باید به سراغ مشتری یا پروژه بعدی برود.
حال آنکه در همین زمان، ممکن است مالک شرکت یک نفره از کاری که ماهها قبل انجام داده، درآمد کسب کند! بنابراین فریلنسینگ با مالکیت و مدیریت شرکت یک نفره بسیار متفاوت است، اما اولی میتواند سنگ بنای خوبی برای دومی باشد، همانطور که در نکات بعدی خواهیم دید.
شغل خود را ترک نکنید، بلکه شرکت خود را در قالب یک درآمد فرعی توسعه دهید.
از این مرحله به بعد، گام به گام، مراحل راهاندازی شرکت یک نفره از ابتدا تا انتها را بررسی خواهیم کرد. در این مسیر، برخی از ویژگیهای متمایز، اهداف و استراتژیهای موفق شرکت یک نفره را نیز تحلیل میکنیم.
اولین قدم، شامل انجام ندادن یک کار مهم است: شغل کنونی خود را رها نکنید! مانند بسیاری از شرکتها، کسبوکار جدید شما احتمالاً از محل فعالیتهای جانبی شما رشد خواهد کرد. پس قبل از اینکه به یک شرکت تمام عیار تبدیل شده و تمام وقت خود را وقف آن کنید، باید به یک پایداری و ثبات در درآمد و فرایندهای این شرکت یک نفره برسید.
تام فیشبرن را در نظر بگیرید که 20 سال در بازاریابی کار میکرد. در اوقات فراغت، سرگرمی خود را دنبال میکرد که از کودکی دوست داشت: کارتون. در ابتدا، او فقط این کار را برای سرگرمی انجام داد. سپس شروع به گرفتن پروژههای جانبی کرد و آخر هفتهها و شبها برای مشتریها طراحی میکرد.
او کار و شغل اصلی خود را رها نکرد و به طور تمام وقت هم کارتون را دنبال کرد تا اینکه یک فهرست خوب متشکل از مشتریان ایجاد کرد و پسانداز کافی برای ایجاد گروه خود را جمعآوری کرد، پساندازی کافی برای تأمین هزینههای زندگی یک فرد در یک تا دو ماه.
از زمان آن تصمیم، هفت سال گذشته است. از آن زمان، او دو یا حتی سه برابر بیشتر از زمانی که به عنوان مدیر بازاریابی بود، درآمد کسب کرده است، در حالی که زمان زیادی هم در کنار خانوادهاش لذت برده و کارهایی را که دوست داشته، انجام داده است.
او کاریکاتورهایی برای سایر کسبوکارها طراحی میکند که میخواهند از آن برای بازاریابی استفاده کنند. این کار بخشی از شرکت Marketoonist است که در خانه آرام و آفتابی وی در شهر مارین کالیفرنیا مستقر است.
تام این شرکت را با همسرش اداره میکند و آنها گاهی اوقات فریلنسرهایی را بنا به نیازشان استخدام میکنند، اما این موضوع محدود است، یعنی تا جایی پیش میرود که خودشان تعیین کرده باشند.
آنها لیست انتظار مشتری دارند، بنابراین اگر فعالیت خود را گسترش دهند، قطعاً میتوانند درآمد بیشتری کسب کنند.
اما تام و همسرش نمیخواهند تبدیل به یک غول بزرگ شوند. آنها فقط میخواهند از زندگی خود لذت ببرند. از نظر تام، کسبوکار او، لذت بردن از کارتون است، نه مدیریت نکردن یک نیروی کار عظیم یا شبکهای از دفاتر ماهوارهای.
داستان تام یک درس مهم را به همراه دارد: اگر رشد بیشتر، مستلزم گذشت از چیزهایی است که خط قرمز شما محسوب میشود، پس این نشانهای واضح است که شرکت شما به حد رشد خود رسیدهاست!
پس اگر بخواهیم خلاصه کنیم، در این مرحله، فقط یک سری فعالیتهای جانبی ایجاد میکنید، ولی هنوز از نگرانی در مورد دستیابی به رشد بیش از حد فاصله دارید. بیایید نگاهی به مرحله بعدی این مسیر داشته باشیم.
کارتان را تبدیل به یک علاقه بکنید، نه برعکس.
اکنون که در برابر تمایل به ترک شغل روزانه خود مقاومت کردهاید، گام بعدی برای دنبال کردن فعالیتهای جانبی که میتواند به یک شرکت یک نفره تبدیل شود، چیست؟
خب ، ابتدا باید آن فعالیت جانبی را کشف و ایجاد کنید، اگر قبلاً به سراغش نرفتهاید. در این مرحله، تمایل اولیه شما ممکن است گوش دادن به توصیههای نویسندگان و سخنرانان انگیزشی حوزه کسبوکار باشد: «علاقه خود را دنبال کنید!»
اما یک مشکل کوچک در این توصیه وجود دارد: پیگیری علاقه شما، احتمالاً گزینه جذابی از لحاظ اقتصادی نخواهد بود، مگر اینکه تصادفاً علاقهمند به چیزی باشید که مهارتی قابل تقاضا و قابل فروش است!
احساسات بیشتر مردم با خواسته های بازار هماهنگ نیست. مطالعه 2003 رابرت والراند، استاد روانشناسی دانشگاه کبک نتایج جالبی در بر دارد. او از دانشجویان خود پرسید: «علاقه شما چیست؟»
بیشتر دانشجویان به جای رشتههای خود، «ورزش»، «موسیقی» یا «هنر» را پاسخ میدادند. با این حال، این رشتهها تنها 3 درصد از کسبوکارها را نشان میدهند، بنابراین برای بیشتر آنها غیرممکن است که به دنبال این علاقههایشان بروند و به موفقیت برسند.
این حقیقت را همیشه در ذهن خود داشته باشید. شما ممکن است مشتاقانه بازی تنیس را دنبال میکنید، اما احتمالاً قصد ندارید سرنا ویلیامز بعدی باشید. متاسفانه این اشتیاقها شامل فعالیتهایی است که فقط درصد کمی از مردم میتوانند با انجام آنها، در زندگی خود درآمد کسب کنند.
شما باید عملگرا باشید. از خود بپرسید چه کاری وجود دارد که شما در انجام آن مهارت دارید و افراد دیگر برای انجام آن به شما پول میدهند؟ اگر پاسخ «هیچ» باشد، پس پاسخ این سوال را بدهید که چه کاری را میتوانید بهتر انجام دهید و به یک مهارت قابل عرضه تبدیل کنید؟
مهارت مذکور برای نویسنده این کتاب، طراحی بود. او نسبت به آن احساس شوقی نداشت، ولی چون در یک آژانس طراحی کار میکرد، در کارش هم مهارت پیدا کرده بود.
او پس از ترک آژانس طراحی و راهاندازی یک شرکت طراحی برای خود، مجموعه مهارتهایش را تکمیل کرد و در حل مشکلات مشتریان خود بهتر و بهتر شد. این فرایند، حسی از رضایت و اشتیاق ناشی از انجام کار و دیدن نتایج را برای او به وجود آورد، حسی که به نوعی، الهام و اشتیاق بود!
به عبارت دیگر، منتظر یک مسیر شغلی مناسب از نظر اقتصادی نباشید تا به طرز جادویی، با اشتیاق شما تحقق یابد. بلکه هم اکنون بر شناسایی و توسعه یک مهارت قابل فروش تمرکز کنید و اجازه دهید اشتیاق شما از تسلط و کمک به افراد دیگر در آن فزونی یابد.
مخاطبان خاصی را هدف قرار دهید و جایگاه ویژه خود را پیدا کنید.
در شناسایی و انتخاب مجموعه مهارتهای قابل عرضه، ممکن است یک فرض مشترک داشته باشید: هرچه افرادی که از محصول یا خدماتی حاصل از مهارت شما، استفاده میکنند، بیشتر باشد، بهتر است. ضمن اینکه هرچه بازار بزرگتر باشد، تعداد مشتریان بالقوه نیز بیشتر میشود.
اما به این موضوع هم توجه کنید که با تلاش برای جلب نظر همه، در نهایت برای هیچ کس جذابیت نخواهید داشت. به این دلیل که قرار دادن هدف خود را در پایینترین و قابل دسترسترین حالت ممکن، به این معنی است که باید محصول یا خدمات خود را به طور گستردهای جذاب و در عین حال تا حد ممکن عمومی کنید، در نتیجه، جذابیت برند شما کاهش مییابد.
حتی شرکتهای بزرگ نیز ممکن است از این امر رنج ببرند. به عنوان مثال، استارباکس در اصل خود را به عنوان فروشگاههای زنجیرهای معرفی کرده بود که تجربه حضور در یک کافیشاپ محلی را به مردم منتقل میکند.
اما تقریباً در اواسط دهه 2000، شعبههای استارباکس بیشتری که در هر گوشه و خیابان ظاهر میشدند و محصولات بیشتری در آنها عرضه شد تا تجربه حضور در استارباکس نسبتاً مطلوبتر شود.
اما به تدریج قهوههای با کیفیت بالا، تحتالشعاع ساندویچها و نوشیدنیهای فانتزی قرار گرفت و این حجم از همهگیر بودن، فروشگاههایی را که قبلاً از جذابیت های محلی برخوردار بود، از چشم مشتریانش انداخت.
به ناچار، شرکت استارباکس شروع به دست و پا زدن کرد. در پایان این دهه، حدود ۹۰۰ مغازه بسته شد و تجربهای گرانبها به دست آمد. از آن زمان به بعد، آنها به ماموریت اصلی خودش برگشتند و دوباره بر محصول اصلی خود تمرکز کردند.
اگر این تجربه برای منصرف کردن شما از یافتن مخاطبان انبوه کافی نیست، این واقعیت را در نظر بگیرید که بازارهای بزرگ، انبوهی از رقبا را هم به سمت خود جلب میکند، در نتیجه نشان دادن مزیت شما دشوارتر میشود.
پس به جای آن که به دنبال بازارهای بزرگ باشید، به یک جایگاه مناسب توجه کنید. هرچه مخاطب هدف کوچکتر و بیشتر باشد، برقراری ارتباط و ایجاد اعتماد با آنها آسانتر خواهد بود. هر چه نیازهای آنها واضحتر باشد، یادگیری نحوه برخورد با آنها آسانتر خواهد بود. این امر شما را قادر میسازد که قیمت ویژه خود را برای محصولات و خدمات بسیار مناسبتان اعلام کنید.
این همان کاری است که مشاور موفق تجارت الکترونیک، کورت الستر انجام داده است. او به جای ارائه خدمات مشاوره عمومی به همه شرکتهای تجارت الکترونیک (مخاطبان بسیار انبوه)، با جایگاهیابی خود به عنوان یک مشاور، منحصراً با کسبوکارهایی کار میکند که از پلتفرم Shopify استفاده میکنند، در نتیجه درآمد او هشت برابر شده است.
راه حل بسیار ساده است: اگر کسبوکار شما مبتنی بر Shopify است، ترجیح میدهید چه کسی را استخدام کنید: کسی که ادعا میکند به عنوان مشاور عمومی میتواند با هر پلتفرمی کار کند یا متخصصی مانند الستر که از نزدیک با پلتفرمی که استفاده میکنید، آشنا است؟
قدرت سادگی و شخصیت را باور کنید.
برای تقویت بیشتر تمرکز محصول، دو استراتژی دیگر وجود دارد که میتوانید دنبال کنید.
اولین استراتژی این است که اصل سادگی را بپذیریم. برای مشاهده قدرت آن در عمل، شرکت کوچک Casper را در نظر بگیرید که به صورت آنلاین تشک میفروشد. در حال حاضر، شرکتهای تشکفروشی بسیاری وجود دارد، اما چه چیزی کاسپر را از آنها متمایز میکند؟
نکته طلایی نخست: مخاطبان آن، همه نیستند. بیشتر افراد جوانی را شامل میشود که خواب راحتتری میخواهند، اما حوصله بازدید از یک فروشگاه تشک فیزیکی را ندارند.
نکته طلایی دوم: روش ارائه محصولات کاسپر است. در حالی که بسیاری از رقبای آنها گزینههای متعددی در اختیار مشتریان قرار میدهند، کاسپر فقط سه سبک تشک تولید و عرضه میکند.
کاسپر با محدود کردن مخاطبان هدف خود و ساده کردن گزینههای پیشنهادی به آنها، یک پیشنهاد ساده ارائه میدهد: خواب خود را با خرید یک تشک بهتر به صورت آنلاین بهبود بخشید، از سردرد مراجعه به یک فروشگاه فیزیکی اجتناب کنید و با آگاهی از این که مجازید کالای خریداری شده را بدون هیچ دردسری برگردانید، با آسودگی و آرامش خرید کنید. حتی اگر پس از 100 شب آن را دوست نداشتید، میتوانید عودت دهید.
استراتژی دوم، تقویت بیشتر کسبوکار یک نفره با استفاده از قدرتمندترین دارایی شما است: خودتان. شما نیاز به این امر دارید، زیرا حتی در کوچکترین و خاصترین بخش بازار هم که باشید، در مقایسه با رقبای خود که ممکن است شرکتهای بزرگتر و باثباتتری باشند، هنوز یک رقیب ضعیف هستید.
اما شما یک مزیت دارید و میتوانید از مزیت شخص خودتان به نفع خود استفاده کنید. بله، شما تنها یک فرد هستید، اما به همین دلیل، شما یک شخصیت منحصر به فرد دارید که این امکان را میدهد شرکت، کالا و یا خدمات خود را به یک روش منحصر به فرد نشان دهید.
برای انجام این کار، جنبهای از شخصیت خود را در نظر بگیرید و آن را در کارهای خود و پیامهای ارسالی به اطرافیان ادغام کنید، به نحوی که در همه کارهایی که انجام میدهید، از طراحی کالا یا ارائه خدمات گرفته تا ایمیلها، پستها و مکالمات با مشتریان، وجود داشته باشد.
باز هم سادگی کلید اصلی است. شما باید بتوانید برند شخصیتمحور خود را با صفتهای ساده مانند «جوان»، «عصیانگر»، «صمیمی»، «شایسته»، «ظریف» یا «هیجانانگیز» توصیف کنید، سپس آن را به نحوی ادا کنید که منحصر به شما شود، گویی یکی از اصطلاحات یا اعمال اصیل شماست.
به یاد داشته باشید: رقبای شما میتوانند مهارتها، کالاها یا خدمات مشابهی را ارائه دهند، اما نمیتوانند شخصیت شما را تکرار کنند و شخصیت شما همان چیزی است که به شما امکان میدهد از دیگران متمایز شوید، بنابراین به نحو احسن از آن استفاده کنید و اجازه دهید برجسته شود!
از مخاطبان هدف خود بیاموزید و با آنها ارتباط برقرار کنید.
با فرض اینکه مخاطبان خود را شناسایی کرده و مجموعه مهارتهای قابل عرضه را رشد دادهاید، اکنون میتوانید کالا یا خدماتی را ارائه دهید که مشتریان مایل به پرداخت پول باشند. فقط باید آنها را متقاعد کنید تا از استعدادهای شما استفاده کنند!
البته گفتن این کار، آسانتر از انجام آن است و رسیدن به آن مرحله، یک فرایند کامل را در بر میگیرد. ابتدا باید با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنید و نیازهای آنها را بیاموزید تا بتوانید نحوه برآورده کردن آنها را بدانید. یکی از راههای انجام این کار، ارتباط با مشتریان بالقوه و ارائه مشاوره رایگان است.
به عنوان مثال، اگر میخواهید کسبوکار خودتان را در زمینه طراحی وب آغاز کنید، میتوانید با پیدا کردن افرادی که به دنبال یک طراح وب هستند یا قبلاً یکی از آنها را پیدا کردهاند، شروع کنید.
با مکالمه با آنها در مورد تجربیاتشان، میتوانید بسیاری از اطلاعات مفید را بیاموزید، از جمله نحوه و مکانهایی که آنها برای طراحان وب جستجو میکنند، عوامل تصمیمگیری در مورد استخدام آنها، اهدافی که سعی در تحقق آن دارند، مشکلاتی که منجر به تجربههای بد شده است و سوالاتی که آنها در مورد روند طراحی وب دارند.
با پاسخ دادن به این سوالات، میتوانید موقعیت خود را نه تنها به عنوان یک مشاور، بلکه به عنوان یک مرجع قابل اعتماد در زمینه مورد نظر شروع کنید.
اما باز هم در این مرحله هیچ حقالزحمهای از کسی نمیگیرید. شما حتی خدمات کوچک خود را هم ارائه نمیدهید. در واقع فقط سعی دارید به روشهای کوچک اما معنیدار به مخاطبین خود کمک کنید.
کلمه «کوچک» در اینجا بسیار مهم است. شما در حال طراحی مجدد کل وبسایت شخصی به صورت رایگان یا موارد مشابه آن نیستید. شما فقط در حال ارائه پاسخ به سوالات، همچنین مشاوره، جلسات طوفان مغزی و موارد دیگر هستید.
با انجام همه این کارها، هم در مورد مخاطبان خود یاد میگیرید و هم شهرت ایجاد میکنید و روابط متقابل سودمندی با مشتریان احتمالی خود به وجود میآورید. در واقع، در پایان مشاورههای کوچک شما، هم طرف مقابل به شما کمک کرده و هم شما به آنها مشاوره دادهاید، درحالی که هیچ حقالزحمهای رد و بدل نشده است.
با برقراری این روابط و اثبات ارزش آنها، فکر میکنید مخاطب شما دفعه بعدی که نیاز به خدمات طراحی وب داشته باشد، به سراغ چه کسی خواهد رفت: یک غریبه یا شما؛ شخصی که قبلاً او را به عنوان یک مرجع در این زمینه میشناسد و به او اعتماد دارد؟
از اتلاف هزینههای کلان خودداری کنید و به دنبال کسب سود هر چه سریعتر و ارزانتر باشید.
زمانی که شهرت، قدرت و روابط خود را با مشتریان احتمالی برقرار کردید، به نقطهای رسیدهاید که در آن میتوانید شروع به انجام کسبوکار «واقعی» کنید و در واقع کمی درآمد داشته باشید.
پس حالا وقت آن است که همه کارها را به سرعت انجام دهید: ترک شغل، اجاره یک دفتر، سفارش کارتهای ویزیت فانتزی و غیره، درست است؟
صبر کنید! توجه داشته باشید که شما باید کار خود را تا زمانی که شرکت یک نفره به رشد بیشتری دست یابد، حفظ کنید، پس حتماً باید در اتلاف هرگونه هزینه بزرگ تجدیدنظر کنید.
بسیاری از هزینهها، غیرضروری هستند. پیشرفت و گسترش اینترنت به شما امکان میدهد هزینههای کلانی را که در گذشته لازم بود برای رشد یک کسبوکار صرف کنید، دور نریزید.
شما اگر نیاز به یک همکار در بخش IT دارید، یک شخص متخصص به صورت دورکار میتواند خدمات این بخش را برای شما ارائه دهد.
نرمافزارهای تجزیه و تحلیل رایگان به شما امکان میدهد بدون استخدام یک معلم راهنمای اینترنتی، اطلاعات ارزشمندی را در مورد بازدیدکنندگان وبسایت خود کسب کنید.
اگر واقعاً نیاز به صرف هزینههای گزاف دارید، طرح شما احتمالاً خیلی عظیم است. در این مرحله باید کوچکتر فکر کنید و رفتار خردمندانهای داشته باشید. در قالب یک شرکت یک نفره، هدف شما این نیست که مانند کسبوکارهای نوپای سنتی رفتار کنید که سرمایهگذاریهای عظیمی را انجام میدادند، فقط به امید کسب سود بیشتر در آیندهای بسیار دور.
هدف شما این است که هرچه سریعتر و مقرون به صرفه، به یک کسبوکار سودآور تبدیل شوید.
دلیل این امر این است که برخلاف یک کسبوکار نوپای سنتی، شما نمیتوانید به سرمایهگذاران خارجی اعتماد کنید تا سرمایه زیادی به شرکت شما تزریق کنند. مطمئن باشید که این، یک اتفاق خوب است، زیرا به شما امکان میدهد بسیار مستقلتر از یک شرکت تازه تاسیس باشید که تحت نظر سرمایهگذاران آن است و قبل از هرگونه تغییر، باید تایید آنها را بدست آورید.
اما این امر یک وجه مهم دیگر دارد؛ در حالی که ماهها یا حتی سالها طول میکشد تا به مرز سوددهی برسید، شما منبع بیانتهای مالی و پولی ندارید!
هرچه زمان بیشتری صرف ایجاد ساختارها و فرایندها کنید، زمان کسب درآمد از کسبوکارتان طولانیتر میشود و هر چه پول بیشتری صرف ساخت این کسبوکار کنید، درآمدزایی آن دشوارتر میشود.
به همین دلیل لازم است که یک کالا یا خدمات قابل فروش را به سرعت و با هزینه ارزان در هر جایی که میتوانید، آماده عرضه کنید. نیازی نیست که این محصول کامل باشد، فقط به اندازه کافی خوب باشد.
پس از شروع کار، کسبوکارتان میتواند از طریق اثر گلوله برفی، به صورت تدریجی رشد کند.
بگذارید کسب وکار شما به تدریج از طریق اثر گلوله برفی رشد کند و با رشد آن سرمایهگذاری کنید.
کالا یا سرویس اولیه شما احتمالاً یک محصول نسبتاً ساده خواهد بود: فقط چند مشتری، پروژه یا فروش از یک محصول در مقیاس کوچک. اما آن چند مشتری، پروژه و یا فروش میتواند منجر به مشتری، پروژه یا فروش بیشتر شود که باز هم تعداد بیشتری را به همراه دارد و این چرخه ادامه مییابد، یعنی اثر گلوله برفی رخ میدهد.
این اتفاقی است که برای الکساندرا فرانتسن افتاد که حدود ده سال پیش کار خود را در رادیو پخش کرد و به عنوان یک نویسنده حرفهای معرفی شد. او یک شبه موفق نشد. در آغاز ، او فقط سه پروژه انجام داد.
اما هر یک از این پروژهها به پروژه دیگری و سپس به پروژه دیگری منجر شد، زیرا مشتریان اولیه وی دوباره او را استخدام کردند یا به مشتریان جدید معرفی کردند. او در حال حاضر تعداد زیادی مشتری و پروژههایی دارد که به مدت یک سال در لیست انتظار باقی میمانند!
یک اتفاق مشابه زمانی رخ داد که جف شلدون لی، Ugmonk، شرکت کوچک و بسیار موفق پوشاک را تاسیس کرد. او با کمک ۲،۰۰۰ دلار، فقط چهار طرح تیشرتش را ایجاد کرد و یک شرکت کوچک با ۲۰۰ پیراهن را تولید کرد که به سرعت به فروش رفت.
موفقیت در این اجرای اول، منجر به اجرای دوم و سپس اجرای سوم شد و وی تقریباً بلافاصله توانست وام خود را پس دهد و سود خود را بدست آورد. وی در حالی که به زندگی خود با درآمد روزانه خود ادامه میداد ، این سود را مجدداً در شرکت خود سرمایهگذاری کرد که به وی اجازه داد، تولید بیشتری را بدون هزینه بیشتر برای خود تأمین مالی کند.
برای دو سال اول، او Ugmonk را از آپارتمانش بیرون کشید. زمانی که به فضای بیشتری نیاز داشت، در یک انبار سرمایهگذاری کرد! پس به این نکته مهم توجه کنید: خوب است سرمایهگذاریهای بزرگتر را در شرکت یک نفره داشته باشیم، اما فقط در زمان مناسب و در شرایط لازم.
به جای تلاش برای پیشبینی هر آنچه ممکن است روزی نیاز داشته باشید و از قبل آن را خریداری کرده باشید، فقط تجهیزات جدید، زیرساختها، نرمافزار، پیمانکاران یا موارد دیگر را به دلیل نیازهای خود و متناسب با درآمدتان اضافه کنید.
البته به یاد داشته باشید که به عنوان یک شرکت با اندازه عملیاتی و سطح سود محدود، شما مجبورید بسیاری از نیازهای کسبوکارتان را خودتان برآورده کنید.
به عنوان مثال، بر خلاف یک شرکت بزرگ، شما نمیتوانید بازاریابی خود را به یک بازاریاب یا خدمات مشتری خود را به یک نماینده خدمات مشتری واگذار کنید. شما باید تبدیل به یک کسبوکار برتر شوید و خودتان از بیشتر این موارد مراقبت کنید.
بر خدمات و حفظ مشتری تمرکز کنید.
هنگامی که شما در مسیر راهاندازی شرکت یک نفره قدم میگذارید، مهمترین عامل رقابتی شما، کوچک بودن شدید شرکت شما است که به شما امکان میدهد با مشتریهای خود تعامل بسیاری داشته باشید و بر ارائه خدمات خارقالعاده به آنها تمرکز کنید.
وقتی شرکت شما رشد میکند، ممکن است وسوسه شوید که میزان اهمیتدهی و کیفیت خدمات را بازبینی کنید و آن را از حالت شخصی خارج کنید. اما باید توجه داشته باشید که عمده مشتریان شما به خاطر شخصی بودن کسبوکارتان با شما کار میکنند و اگر دیگر شما را دوست نداشته باشند، متقاعد کردن آنها برای ادامه همکاری دشوار خواهد بود!
خدمات مشتری برای موفقیت در اقتصاد امروز، حیاتی است. طبق تحقیقی که اخیراً توسط شرکت تحقیقات بازاریابی هریس انجام شد، نُه نفر از هر ده آمریکایی، مایل به صرف پول بیشتر در شرکتهایی هستند که خدمات عالی برای مشتری تأمین میکنند و ۷۹ درصد از آنها نیز شرکتهایی را که خدمات بد ارائه میدهند، رها کردهاند.
شرکتهای بزرگتر به دلیل نداشتن شخصیت و پیچیدگی خدمترسانی، در معرض خطر از دست دادن مشتری هستند، البته بسیاری از آنها راهحلی برای این امر یافتهاند.
این روش را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد: تا آنجا که میتوانید مشتری جدید پیدا کنید و هرچه سریعتر مقداری پول از آنها بگیرید. اگر آنها از شما ناراضی بودند و شما را ترک کردند، باز هم مشتریهای بیشتری پیدا کنید تا آنها را جایگزین کرده و پول بیشتری از آنها بگیرید.
این روش نه تنها اخلاقی نیست، بلکه استراتژی مناسبی برای شرکت یک نفره هم نیست. وقتی بودجه شما اندک است، حفظ مشتری بسیار ضروری است، زیرا تحقیقات مربوط به مصرف کننده توسط Econsultancy و Responsys نشان میدهد که برای افزودن مشتری جدید باید پنج برابر بیشتر از نگهداری مشتری قدیمی هزینه کرد.
به علاوه، هزینه/فرصت جلب مشتری نیز وجود دارد. طبق مطالعه انجام شده توسط دفتر امور مصرفکنندگان کاخ سفید، به طور متوسط، خریدهای بعدی یک مشتری وفادار به اندازه ده برابر مقدار خرید اولیهاش ارزش داشته است.
در نهایت اینکه، هرچه مشتریهای خود را بیشتر راضی نگه دارید، احتمال مراجعه به شما از طرف افراد دیگر بیشتر است و براساس مطالعه Verizon and Small، چنین بازاریابی دهان به دهان، گزینه نخست کسبوکارهای کوچک برای مشتریان جدید است.
در واقع اگر سرزبانها بیافتید، افزایش فروشتان به اندازه زمانی خواهد بود پنج برابر بودجه خود را صرف هزینه تبلیغات آنلاین میکردید.
در نهایت اینکه، هرچه مشتریهای خود را بیشتر راضی نگه دارید، احتمال مراجعه به شما از طرف افراد دیگر بیشتر است و براساس مطالعه Verizon and Small، چنین بازاریابی دهان به دهان، گزینه نخست کسبوکارهای کوچک برای مشتریان جدید است.
بنابراین کوچکی شرکت خود را بپذیرید و با مشتریان خود مانند دوستان خود رفتار کنید. به عنوان بزرگترین متحدان بالقوهتان و مطمئن باشید آنها چیزی بیشتر از لطف شما را جبران خواهند کرد!
سالها تجربه کار در حوزه برندینگ و بازاریابی و اجرای بیش از سی پروژه داخلی برندینگ و یکصد و بیست پروژه بازاریابی و تبلیغات در صنایع مختلف، هنوز عطش مرا برای آموختن و آموزش برندینگ؛ این آمیخته علم و هنر فروننشانده است.